"خوبی چو از حد بگذرد نادان خیال بد کند"
روزی ظریفی گفت که " آدم خوب و آدم بد وجود ندارد". حتما منظورش این بوده که خوبی و بدی اموری مطلق اند و پیمانه آدمها از این امور مطلق به اندازه سعی و ظرفیتشان پر و خالی می شود. اگر خوبی وبدی اموری مطلق باشند پس استفاده از آنها هم حد و مرزی ندارد و آدمها به تناسب بهره مندیشان از آنها خوب می شوند یا بد. یکی قدیس و فرشته می شود و دیگری شیطان و رانده شده. اما اگر اموری نسبی باشند پس به کاربستنشان هم تابع منطق زمان ؛ مکان ؛ سود و زیان و یا تابعی از متغیرهای دیگر خواهد بود.
نه خوبی مطلق است و نه آدمی که تجسم خوبیها باشد وجود دارد. نه شر مطلق است و نه شریری یافت می شود که نمود همه زشتیها باشد. انسانها در زندگی واقعی هم خوبند هم بد. گاه بدی به کار می آید و گاه خوبی. مهم سرجمع خوبی و بدی است که باید وزنه خوبی سنگینی کند.
مکاتبی که خیر و شر مطلق را شعار دادند در بهترین حالتش واکنشی بوده اند علیه غلبه شر در زمان و مکان مشخص وگرنه این شعارها نه عملی است و نه مطلوب. این اجتماع و منافع مردمان است که جهت و سوی خوبی و بدی را مشخص می کند.گاه بیشتر از اینکه خیر به کار جامعه آید شر مفید می افتد و حتی چه باک از مضرات آن خیر.
خیر و شر نه تنها مطلق نیستند بلکه گاه دچار تغییر و تبدّل شده و به جای یکدیگر می نشینند.
بسیار زیبا و به جا بود! منو یاد متون نیچه انداخت...